لیبرالیسم در جنبش کمونیستی
سرنگونی انقلابی دولت سرمایه داری و فاشیستی حاکم و قطع نفوذ امپریالیسم در ایران ، نیازمند یک رهبری سراسری متحد، منسجم و منضبط است.
این رهبری چیزی جز حزب طبقاتی طبقه کار ایران یعنی حزب کمونیست نمی تواند باشد. حزبی که بتواند علاوه بر متحد و متشکل کردن طبقه کارگر، رهبری متشکل کردن کلیه نیروهای متحد طبقه کارگر را در یک جبهه عهده دار گردد.
تشتت فکری و پراکندگی تشکیلاتی در جنبش کمونیستی ایران، با متلاشی شدن حزب کمونیست ایران در حدود صد سال قبل آغاز گردیده و هنور ادامه دارد. دو عامل اساسی باعث این تشتت و پراکندگیست:
۱- تعقیب و سرکوب کمونیستها.
از همان اوان ظهور جنبش کمونیستی در ایران یعنی از اوان سلسله پهلوی و تمام دوران حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی، کمونیستها مورد تعقیب، شکنجه و اعدام بوده اند. روند این تعقیب جنایت کارانه باعث گردیده تا جنبش کمونیستی از بسیاری از رهبران و اعضای شایسته خود محروم شود. تا زمانی هم که سرمایهداری در هر شکل و قوارهاش حاکمیت دارد، قتل و کشتار کمونیستها ادامه خواهد داشت.
۲- عامل درونی.
عامل اصلی عدم وحدت در تئوری و عمل و در نتیجه تشتت فکری و پراکندگی تشکیلاتی را باید در عامل درونی این جنبش جستجو کرد.
کمونیستها در این سالهای طولانی در یک نکته اتفاق نظر داشتهاند و آن اینکه: برای انقلاب سوسیالیستی، حزب کمونیست سراسری ضرورت درجه اول دارد. در این روند گروهها، سازمانها و احزاب متعدی تاسیس شده و تشکلهای بسیاری به دفعات گرد هم آمدهاند ولی به جای برپائی یک مبارزه ایدئولوژیک خلاق در جهت نزدیکی و یکی شدن و ایجاد یک مرکزیت واحد پرولتری و راهیابی جهت نفوذ هر چه بیشتر در درون طبقه کارگر، سیاست جبهه واحدی با یکدیگر در پیش گرفتهاند. بجای کوشش همه جانبه در این دو سمت یعنی نفوذ در طبقه کارگر و یکی شدن، اتحاد نیروهای چپ و کمونیست را سازمان دادهاند.
تا کنون نیز در بر پاشنه پراکندگی چرخیده و هر گروه و سازمان سودای حفظ تشکل خود را در سر میپروراند.
اتحاد نیروهای چپ و کمونیست که تا کنون سه بار به وجود آمده و سه بار شکست خورده نشان از حاکمیت یک ایده خرده بورژوازی در این جنبش دارد.
اتحاد نیروهای چپ و کمونیست بدان معنی است که این نیروها به علت اختلافات ایدئولوژیک – سیاسی نمیتواند با هم وحدت کنند و یکی شوند. لذا بر مبنای قرار و مدار با هم وارد عمل مشترک جبهه واحدی میشوند. کمونیستهای واقعی فقط با خرده بورژوازی و بورژوازی وارد مناسبات جبهه واحدی میشوند. و وقتی احزاب و سازمانهای کمونیستی خود را به صورت جبهه واحد سازمان میدهند یعنی عملاً هر کدام از آنها دیگری را سازمان کمونیستی نمیشناسد. اگر این سازمانها در طبقه کارگر نفوذ کنند، انشعاب در طبقه کارگر حتمی و گریزناپذیر میگردد. لذا خط ایدئولوژیک – سیاسی “اتحاد چپ و کمونیست“ یک خط ارتجاعی بورژوازی و خرده بورژوازیست. یک خط انحلال طلبانه است. بر این بنیان
اکثریت سازمانهای جنبش کمونیستی بجای تن دادن به یک مبارزه ایدئولوژیک - سیاسی سازنده و خلاق، وارد پروسه اتحاد میشوند، منافع عام پرولتاریا را که ایجاد سازمان واحد رهبری کننده کمونیستی است، فدای منافع کوچک و حقیر سازمانی خود میکنند. این یکی از اشکال خطرناک لیبرالیسم است که به طور دائم جنبش کمونیستی را به انشعاب میکشاند.
لذا جنبش کمونیستی به یک خانه تکانی ایدئولوژیک نیاز دارد تا سموم این فرهنگ ضد پرولتری را پاکسازی کرده و جامعه را برای سرنگونی جمهوری اسلامی آماده کند. این وظیفه فوق العاده خطیر و ضروری، از یک دوره مبارزات سخت و دردناک ایدئولوژیک - سیاسی میان کمونیستها میگذرد. ضرورت انجام این وظیفه ایجاب میکند، که سازمانهای کمونیستی خود را به سلاح انتقاد و انتقاد از خود تجهیز کرده و مبارزه ایدئولوژیک - سیاسی خلاق و سازنده ای را بین خود، در محیطی صادقانه و پرولتری آغاز کنند. کلیه مواد تئوریک و تجربی پیشبرد این مبارزه ایدئولوژیک - سیاسی در راه پر پیچ و خم آن، در دست است.
جنبش کمونیستی مثل آب میماند. اگر پاکسازی و تصفیه نشود، میگندد. اگر پاکسازی شود آنچنان نیروئي آزاد میکند که میتواند جهان را تغییر دهد. تنها وسیله تصفیه این آب از کثافات خرده بورژوازی و بورژوازی، انتقاد و انتقاد از خود است. سازمانهای این جنبش باید در تصفیه کل جنبش از این تنها اسلحه به خوبی استفاده کنند.
ولی در جنبش کمونیستی ایران همه، صدای خروسهای هم را میشنوند و متوجه میشوند که آن همسایه هنوز زنده است. به لحاظ عملی بایکدیگر کاری ندارند، موازی هم حرکت میکنند، برخورد سیاسی و خطی سازنده بینشان حاکم نیست. هر سازمانی برای سالهای سال بدون برخورد خطی و سیاسی با سازمان دیگر زندگی را میگذراند و مقالات خود را مینویسد. حتی خروس بعضی از سازمانها حتی قوقولیقو هم نمیخواند. ادامه این پروسه هیچ گاه به تشکیل حزب کمونیست راستین و سرتاسری ایران نمیانجامد و انشعاب در طبقه کارگر ابدی میگردد.
این تظاهر دیگری از لیبرالیسم است. از لحاظ خط مشی ایدئولوژیک - سیاسی، لیبرالیسم، زمینه ساز رویزیونیسم است. کم نیستند رفقائی فعال و فداکار که ناخواسته در گرداب لیبرالیسم گرفتار میآیند. آنان علیرغم مسلط بودن به دانش تئوریک، در عمل آب به آسیاب خرده بورژواهای ضد کمونیست میریزند.
تجارب کلیه جنبشهای اجتماعی به ویژه جنبش اخیر نشان داد که پیروزی تاکتیکی و استراتژیک پرولتاریای ایران در گروی حزب واحد کمونیستی آن است. تجربه نشان داد که پرولتاریای ایران قادر است در زمینههای معیشتی و تا درجهای در زمینههای سیاسی خود را سازمان دهد مثلاً شورای کارگران هفت تپه ، شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پروژه ای نفت و... ولی برای سرنگونی سرمایهداری مرکز سازماندهی کمونیستی ضرورت تام دارد.
برای پاسخ گوئی مثبت به این ضرورت، چارهای نیست جز دامن زدن به مبارزات ایدئولوژیک خلاق، رفیقانه و مثبت بین سازمانهای کمونیستی. سازمانهای کمونیستی باید یاد بگیرند که صدای همدیگر را بشنوند و از هم بیاموزند. این زمانی میتواند تحقق یابد که انتقاد و انتقاد از خود صادقانه شکوفا گردد.
فقط حزب کمونیست راستین و سراسری ایران در شرایطی پا به عرصه وجود میگذارد که شیوه تفکر پرولتری آموزش از همدیگر و تمایل به شنیدن انتقادات دیگران در سازمان های کمونیستی ایران شیوه تفکر حاکم گردد.