تحریف تروتسکیستی رویدادهای تاریخی ۸
نوشته: علی رسولی (ف. ک.)
ادامه نوشته
قسمت سوم
جاسوسی – خرابکاری و ترور
جان اسکات یک مهندس آمریکائی بود که در مجتمع ماگنیتوگورسک در نیمه دوم سالهای سی کار میکرد. وی که هیچ گونه تمایلی به کمونیست نداشت و حتی منتقد به سیستم بلشویکی بود، در کتاب خود به نام “جانب دیگر اورال” به نمونههائی از خرابکاریها اشاره میکند. وی از جمله مینویسد: «شفشنکو در سال 1936 کارخانه گاز و دو هزار کارگرش را اداره میکرد.... او از یک دهکده در اوکرائین میآمد. وقتی در سال 1920 ارتش سفید دنیکین کشور را اشغال کرد، شفشنکو جوان به عنوان ژاندارم پذیرفته شد». او پس از شکست دنیکین به بخش دیگری از کشور رفته، گذشته خود را مخفی میکند و در آن جا استخدام میشود. «ژاندارم سابق فتنه انگیز به خاطر انرژی و برخورد فعالش خیلی سریع به یک مدیر سندیکا با کیفیت امیدوار کنندهای، تبدیل شد. او با تظاهر به شور و شوق پرولتری، خوب کار میکرد و از هیچ وسیلهای که به پیشرفت شغلیاش کمک میکرد، حتی به قیمت حذف همکارانش، رویگردان نبود... 1935، کارگری از یکی از شهرهای اوکرائین به ماگنیتوگورسگ آمد و چیزهائی در مورد کارهای شفشنکو در1920 تعریف کرد. شفشنکو به او رشوه داد. در پست خوبی به کار گمارد. یکی از شبها شفشنکو جشنی را سازمان داد که تا آن وقت ماگنیتوگورسک ندیده بود. میزبان و رفقایش به میزها هجوم بردند، تمام شب و بخشی از شب بعد را خوردند و
نوشیدند». از جمله اتهامهای وارده به شفشنکو دست داشتن در انفجاری که مرگ چهار کارگر را در پی داشت و هم چنین جاسوسی برای ژاپن و مقاصد تروریستی بودند و «حدود 20 نفر جزو باند شفشنکوبودند که به مجازاتهای سنگین محکوم شدند. بعضی از آنها فرصت طلبان دغلکاری بودند. دیگران واقعاً ضد انقلابی بودندکه آگاهانه سعی داشتند هر کاری را در جهت ضربه زدن به اتحاد شوروی انجام دهند». جان دی. لیتلپیچ یک مهندس آمریکائی در سالهای 1928 تا 1937 به عنوان رهبری مهندسین در تعدادی از معادن اورال و سیبری کارمیکرد که بسیاری ازخرابکاریها در آن مناطق بنا بر رهنمود پیاتاکوف انجام گرفت. او در یک سری مصاحبه با روزنامهها و سپس در کتاب وی تحت نام “بررسی معادن طلای سیبری” خاطرات و برداشتهای خود را میآورد. ازجمله میخوانیم:«شرایط عمومی در معادن مس اورال بسیار بد بود. اورال منطقهای بود معدنی که در آن هنگام برای روسیه بسیار بارآور بود.... دهها مهندس معدن شناس آمریکائی و همچنین صدها استاد کار معدن و سرکارگر آمریکائی برای آموزش دستورالعملهای لازم جهت کار با ماشینها و طرز کار با دستگاهها استخدام شده بودند.... ما در درجه اول دریافتیم که مهندسین و متخصصین آمریکائی ذوب فلز، بدون این که کسی با آنها واقعاً همکاری نماید، در آن جا اقامت دارند. هیچ تلاشی برای آوردن مترجمی مجرب، صورت نگرفته بود. این مهندسین، مناطق مورد مسئولیت خودشان را با دقت بررسی کرده و پیشنهاداتی را ارائه نموده بودندکه اگر به کار گرفته میشد، میتوانست مستقیماً مثمر ثمر باشد. اما این پیشنهادها یا به روسی ترجمه نشده و یا در کارتنها و اوراق اداری جا گرفته بودند. شیوههای اعمال شده آن چنان اشتباه بود که هر دانشجوی تازه از دانشگاه برآمدهای نیزمیتوانست کمبودها و علل آنها را باز شناسد. زمینههای کار را آن چنان گسترده بودند که یک کنترل مؤثر تقریباً غیر ممکن مینمود. استخراج سنگ معدن را بدون هیچ تکیه گاه ایمنی انجام میدادند». لیتلپیچ توضیح میدهد که با همراهی و زیر نظر یک مسئول کمونیست روسی که آزادی عمل وی را تضمین میکرد، با وجود کارشکنی مهندسین روسی و لیکن به علت جانبداری آن مسئول کمونیست از پیشنهادات وی، قادر میگردد که به معادن سر و سامانی بدهد و پس از پنج ماه اقامت و فعالیت، آن محل را ترک میکند. در ادامه میخوانیم: «در اوایل سال 1932 کمی بعد از مراجعتم به مسکو مطلع شدم که معادن مس کالاتا د رعرض یک سال در موقعیت بدی قرار گرفته و تولید به پایینتر از سطح پیش از تجدید سازمانی در تابستان سال پیش، افت کرده است. این خبر برای من ضربه بیهوش کنندهای بود. من نمیتوانستم درک کنم که به چه دلیلی ممکن است این جریان که به هنگام ترک معدن، به نظر میرسید همه چیز خیلی خوب پیش میرود، در چنین زمان کوتاهی تغییر کند... وقتی به کالاتا رسیدم با وضعیت اندوه باری مواجه شدم. قرارداد دو ساله تمام آمریکائیها پایان یافته و تمدید نگشته بود. لذا آنها نیز به آمریکا مراجعت کرده بودند. چند ماهی پیش از ورود مجدد من، مسئول کمونیست از طرف هیأتی از سورد لوفسک، جائی که مقر مرکزی کمونیستهای منطقه اورال واقع است، برکنار شد. کمیسیون او را نامناسب و نالایق ارزیابی کرد و با وجود این که مدرکی نمیتوانستند ارائه دهند، او را به کم کاری متهم کردند. سرپرست کمیسیون تحقیق جانشین او شد، یک سبک کار کمیاب. در طول اقامت پیشینام، ظرفیت کورهی ذوب مس را تا 78 تن در متر مربع و روز بالا برده بودیم. اکنون، مجموع تولید به سطح پیشتر یعنی40 الی 45 تن افت کرده بود. بدتر از آن این که، هزاران تُن سنگ معدنی را که درجه بالائی سرب در خود داشت به طور برگشت ناپذیری خراب کرده بودند و به آن علت بود که متدی را در معدن به کار برده بودند که من به روشنی نسبت به انجام آن اخطار داده بودم.... در یک روز بسیار زیبا کشف کردم که مسئول جدید تمامی اقدامات مقرر شده از جانب مرا لغوکرده است.... کمی بعد از آن، مسئول و تنی چند از مهندسین به اتهام خرابکاری، دادگاهی شدند. مسئول به 10 سال زندان و مهندسین به مجازاتهای کمتری محکوم گردیدند.... من در هر حال مطمئن بودم که در سطوح بالای اداره سیاسی اورال چیز فاسدی وجود دارد. برای من روشن شده بود.... که میبایست سمت تحقیق و بررسی به سوی رهبری در سوردلوفسک سوق داده شود، رهبریای که اعضایش یا به علت اهمال کاری قابل مجازات و یا با شرکت فعال و حساب شده در حوادثی که در معادن جریان یافته بود، خود رامقصرکرده بودند. در جریان این مسائل، دبیر اول حزب کمونیست در منطقه اورال شخصی بود به نام کاباکوف. او از 1922 این سمت را بر عهده داشت و آنچنان قدرتمند به نظر میرسید که به او نایب السلطنه بلشویکی اورال میگفتند. هیچ چیزی نمیتوانست شهرت او را توجیه کند. در زمان طولانی حاکمیت او، منطقه اورال یکی ازغنیترین مناطق سنگ معدن روسیه با سرمایهی بی حد و مرزی که برای استخراج سنگ معدن جذب کرده بود، هیچ وقت تولیدش به آن اندازهای نرسید که میتوانست تولید کند. اعضای کمیسیون کالاتا بعداً به مقاصد خرابکارانه خود اقرارکردند و شگفت انگیز این که همه آنها مستقیماً از طریق ستاد رهبری سوردلوفسک توسط همین مرد انتخاب شده بودند.... تمام این وقایع بعد از این که دادرسی توطئه در ژانویه 1937 شروع شد بر من روشنتر گردید. در این محاکمه پیاتاکف و دیگر همدستانش به اتهام خرابکاری سازمان داده شده از آغاز سال 1931 در معادن، در راه آهن و دیگر کارخانجات صنعتی، به محاکمه کشیده شدند. چند هفته بعد، بالاترین دبیرحزب در اورال، کاباکوف، که از نزدیک با پیاتاکف همکاری کرده بود، به اتهام همدستی در همین دسیسه دستگیر شد». این دو گزارش از دو مهندس خارجی که نه تنها هیچ تمایلی به کمونیست و دولت شوراها ندارند، بلکه منتقد سیستم شورائی نیزهستند نمایانگر چه مسائلی است؟ رشوه و اختلاس، قدرت نمائی شخصی، حیف و میل سازی دارائیهای عمومی، خرابکاری، اخراج کمونیستها با پاپوشیهای دروغین، انتصابات بی مورد نزدیکان فکری، خدمت به بیگانه و.... در زمره برنامههای این خائنین به منافع پرولتاریا و کشور شوراها بوده است. در رأس این باند خرابکاران، پیاتاکف، شخص اول دارودسته تروتسکی در درون شوروی بود. لیتلپیچ در همان کتاب از خرابکاریهای تروتسکیستها در قزاقستان و کوشکار نیز گزارش میدهد. وی در همان کتاب در مورد دیگری از اختلاس چنین اشاره دارد: «در بهار 1931 من با یک هیأت بزرگ تجاری که توسط پیاتاکوف رهبری میشد به برلین سفر کردم. در آن جا وظیفهی من این بود که تجارب فنی خود را در هنگام خرید ماشین آلات معدنی در اختیار آنها بگذارم. هیأت تجاری، ازجمله تعدادی آسانسور معدن را با ظرفیت 100 تا1000 قوهی اسب خریداری کرد هیأت اعزامی تقاضا کرد که مخارج این معامله را بر حسب فِنیگ در کیلو محاسبه کنند. پس از مذاکرات طولانی شرکتهای آلمانی - بورسیگ و دماگ - با کاهش قیمت ماشینها به قیمت 5 تا 6 فِنیگ در هر کیلو موافقت کردند. وقتی من این محاسبات را بررسی کردم، دریافتم که شرکتها در قیمتهای پیشنهادی خود، سکوهای فلز سبک را با سکوهای چدنی به وزن چند تن عوض کرده بودند، که این امر موجب پایین آمدن مخارج تولید و بالا رفتن وزن شده بود و در واقع هزینه را برای خریدار افزایش میداد. البته من خیلی از کشف این مطلب خوشحال شده و با غرور تمام و بلافاصله آنرا به اعضای هیأت گزارش کردم. با کمال تعجب آنها اصلاٌ خوشحال نشدند. آنها حتی به من فشار آوردند که این معامله را تأ یید کنم و میگفتند که من اصلاً نمیفهمم که آنها چه میخواهند. قضیه چنان تنظیم شده بود که پیاتاکف میتوانست به مسکو بازگشته و با افتخار تمام نشان دهد که چگونه موفق به پائین آوردن قیمتها شده است، در حالی که در واقع او پول را برای خرید مقدار زیادی چدن بی مصرف پرداخت کرده و به این ترتیب این را برای آلمانیها میسر کرده بود که به او مقدار زیادی تخفیف بدهند. او موفق شده بود که از این حیله در مورد تعدادی معادن دیگر نیز استفاده کند. من رفتار آنها را نمیتوانستم درک کنم و فکر میکردم که شاید مسأله رشوه پولی درمیان باشد». پیاتاکف در دادگاه، به این دزدی اعتراف کرد و اظهار داشت که در ارتباط با پسر تروتسکی - سدوف - عمل میکرده است و این که: «بالا بردن قیمتهای سفارشات اتحاد شوروی تماماً و یا بخشاً به جیب تروتسکی سرریزمیشد». تروتسکیستها در هر مکانی که توانسته بودند مأموران خود را بر کاری بگمارند، به خرابکاری دست زدند. از جمله میتوان از تخریب در خطوط راه آهن که بارها به مرگ دهها نفر انجامید، صنایع، نیروگاههای برق و معادن و هم چنین سرقت بانک نام برد. در همکاری بین مأموران تروتسکی و زینوویف با راستها خرابکاری در زمینه کشاورزی، عمدتاً بر عهده راستها بود. در پی این خرابکاریها در زمینه کشاورزی و دامپروری، هزاران اسب، خوک و گاو از بین برده، کشت و تولید مواد غذائی هدفمند آلوده و هزاران تن گندم و سایر غلات توسط کولاکها به آتش کشیده شدند. به مورد جاسوسی و خرابکاری در زمینههای بر شمرده در بالا در بخش اعترافات و دادگاهها، دقیقتر اشاره خواهد شد.
تروتسکی در زمان تصدی بر مقامهای مهم کشوری، تلاش کرد که پیروان خود را بر رأس بسیاری از مصادر کلیدی کشور قراردهد که در زمانهای مناسب توانستند ضربات خود را از طریق هدایت خرابکاریها وارد سازند. از جمله آنان، این افراد بودند: نیکلای کرستینسکی – معاون کمیساریای خارجی، آرکادی رُزِنگُلتز - عضو کمیساریای خلق برای بازرگانی خارجی، کریستین راکوفسکی - سفیر در انگلستان و فرانسه، استانیسلاو راتایچک - رئیس مرکز نظارت شیمی، ایوان حراشه - مدیر صنایع شیمی، یورنوف - سفیر در ژاپن، آلکسی شستوف - یکی از اعضای رهبری شرکتهای ائتلافی معادن زغال سنگ خاور و سیبری، گاوریل پوشین - مدیرکارخانجات شیمی در گورلووکا، یاکوف لیفشیتس - از اداره کنندگان صنایع راه آهن خاور، ایوان کنیاسف - مدیر راه آهن اورال، ژوزف توروک - معاون مدیر کل ترافیک درپِرم، سوکولنیکوف - معاون کمیساریای خارجی، پیاتاکف - کمیساریای صنایع سنگین. علاوه بر این تروتسکیستهای در مصادر کلیدی، افراد دیگری نیز از سایر دار و دستههای ضد کمونیست در مقامهای حساس کشوری حضور داشتند و از قدرت برگماردن دست نشاندگان خود در این یا آن پست و منصب و استفاده از آنان برای تخریب برخوردار بودند.
در تابستان 1934 برنامهریزی یک توطئه نظامی در پادگان پتروساودوسک کشف شد. در تحقیقاتی که زیر نظر کیروف، عضو دفتر سیاسی و دبیر کمیته حزبی پتروگراد، انجام گرفت مشخص شد که دبیر سازمان حزبی منطقه اورال با یک هسته از اپوزیسیون در لنینگراد، مسکو، تفلیس و کیف در ارتباط بوده و در چاپخانههای حزبی اوراقی را به چاپ میرسانیدهاند. زینوویف در نوامبر همان سال یکی از همکاران خود را به نام باکایف از مسکو به لنینگراد فرستاد. باکایف با فردی به نام لئونید نیکولایف که به علت بی نظمی و بی اعتمادی از حزب اخراج شده و از مدتی پیش، رفت و آمدهای کیروف را زیر نظر گرفته بود ملاقات کرد. در این ملاقات برنامه ترور کیروف نقشه ریزی شد. کیروف به دست نیکولایف در دسامبر به قتل رسید. باند تروتسکی - زینوویف از کیروف نفرت فراوان داشتند زیرا وی پس از استالین، درمقام دوم حزب قرار داشت و از وفادارترین کمونیستهای لنینی بود. پس از این قتل یک سری ترورهای متعدد توسط عناصر آن باند در سراسر شوروی انجام گرفت که بالغ بر 100 تن از اعضای حزب، اداری و طرفداران حزب مورد سوء قصد قرار گرفتند. از آن جمله اند: کویبیشف عضو دفتر سیاسی حزب، منشینسکی عضو کمیته مرکزی، ماکسیم گورکی و پسرش پشکوف. در آوریل 1934 مهندسی به نام بویارشینف که متوجه اتفاقاتی غیر عادی از جمله افزایش آتش سوزیها و انواع خرابکاریها در معادن ذغال سنگ کوزنتسک در سیبری شده بود، نگرانی خود را به آلکسی شستوف ابراز داشت شستوف از وی خواست که در این باره با کسی سخن نگوید و او شخصاً این مشکل را دنبال خواهد کرد. چند روز بعد جسد مهندس نامبرده پیدا شد. در تحقیقات روشن شد که وی توسط یک تروریست بنام چرپوچین به قتل رسیده است. طرحهای قتل مولوتف و استالین نافرجام ماندند. در لیستی که از جنایتکاران به دست آمد نام استالین، مولوتف، وروشیلف، شدانف، کاگانویچ، کیروف منشینسکی، گورکی و کویبیشف از جمله کسانی بودند که بایستی ترور میشدند. چگونگی بسیاری از ترورها و خرابکاریها در بازجوئیها و دادگاهها روشن شد. برخی در ضمن پذیرش حقانیت دادگاهها و واقعیت اعترافات، به احکام اعدامها و محکومیتهای طولانی زندان اعتراض دارند. در این مورد میبایستی موقعیت آن زمانی شوروی را در نظر گرفت که از درون با هزاران خرابکاری و ترور و جاسوسهای رنگارنگ دول خارجی در بسیاری از مصادر حساس که موانعی بر سر رشد اقتصادی کشور بودند، مواجه بود. بازسازی کشوری که در پی جنگ جهانی اول و سپس در جنگ چهار ساله داخلی به ویرانی کشیده شده بود، ضرورت فوری داشت. افزون بر این، کشور در خطر حمله کشورهای خارجی به ویژه آلمان هیتلری قرار داشت و هر گونه سرباز زدن از قاطعیت در اداره کشور که علاوه بر رشد اقتصادی، احتیاج به ساختِ تسلیحاتی و دفاعی داشت، مسلماً خسارات و نتایج اسف باری را که شاید جبران ناپذیر میبودند، در پی میآورد. گیریم دادگاهها، احکامی پایینتر را اعلام میکردند. چه تضمینی وجود داشت که آن جنایتکاران و خیانتکاران جاسوس به هنگام تهاجم آلمان نازی به شوروی، آغاز به ادامه اعمال پیشین خود و حتی شدیدتر نمیکردند.
مگر زینوویف و کامنف و تعدادی دیگر، دوبار در سالهای 1927 و 1932 به کردار ضد حزبی خود انتقاد نکردند و پوزش نخواستند؟ ولی آنها مجدداً در سال 1934 به فعالیت علیه حزب و کشور و این بار حتی به شرکت در ترور و خرابکاری دست زدند. کشور شوراها به یک معنا در آن زمان در مقدمه یک جنگ قرار داشت و اوضاع و شرایط جنگی با شرایط عادی تفاوت فراوان دارد. اعدام در شرایط عادی، عملی ناشایست است و میبایست علیه آن به مبارزه برخاست و لیکن هیچگاه نباید به مطلقگرائی گروید و شرایط مشخص را از دیده فرو نهاد. انگلس به درستی طرح میکرد که: «دیالکتیک میگوید در جهان چیزی جاویدان نیست، در جهان همه چیز سپری و تغییر پذیر است. طبیعت تغییر میکند، جامعه تغییر میکند، اخلاق و عادات تغییر میکند، مفاهیم تغییر میکند خود حقیقت تغییر میکند و بهمین جهت دیالکتیک به همه چیز نقادانه مینگرد».
برخی دیگر، به نادرستی لیک از روی وفاداری به تاریخ سوسیالیسم، صحه بر تمامی دستگیریها و محاکمات و اعدامها میگذارند غافل از این که در بسیاری از موارد، نه تنها اشتباهاتی روی داد بلکه عمدتآً عناصر مخرب و ضد کمونیست توانسته بودند با نفوذ در حزب، مقامات امنیتی، دادگستری و ادارات به اتهامات نادرست و غیر واقعی به بسیاری از کمونیستهای صادق و وفاداران به سیستم شوراها دست بزنند و پرونده سازیهائی بکنند. در این میان حتی برخی از کمونیستهای راستین و انسانهائی پاک، جان باختند و یا برای مدتی در زندان و تبعید سربردند. چند سالی پیش پروفسور گروور فور توانست با همراهی و یاری تنی چند از داشگاهیان روسیه به مطالعه و بررسی بخشی از اسناد آرشیو حزب کمونیست شوروی، که تا آن زمان علنی نشده بودند، بپردازد. حاصل بررسی او کتابی است به نام “دروغهای خروشچف”. در صفحات 245 به بعد آن کتاب ( ترجمه آلمانی) آورده شده است که خروشچف در سال 1938 از منصب خود به عنوان دبیر اول حزبی منطقه مسکو و حومه عزل و جانشین وی آلکساندر سربویچ شچرباکف شد.
شچرباکف در بازنگری احکام دادگاههای مسکو از سالهای 38-1937 پی به بسیاری از شکایات برد. در پی بررسی دقیق مشخص شد که در دادگاهها خطاهای متعددی روی داده بود و هیأت سه نفره صحه گزاران بر احکام که خروشچف نیز از آن جمله بود، غرضورزیها داشتهاند. تنها برای سال 1937 از 12000 محکومیت صادر شده حدود 90 درصد بی اعتبار و غیر قانونی اعلام شد و از محکومین که تعدادی از آنها اعدام شده بودند، اعاده حیثیت گردید. دو تن از هیأت سه نفره به اعدام محکوم شدند و خروشچف به سمت دبیر اول حزب در اوکرائین تنزل مقام داده شد. ایگور لیگاچوف از رهبران امروزی حزب کمونیست روسیه در کتابی بنام “غبار زدائی از حقایق اتحاد شوروی” مینویسد: «گاهی وقتها، کمونیستها را به طور دسته جمعی از حزب اخراج و به دنبال آن، از کار و منزل محروم ساخته و دستگیر میکردند. در مواردی هم بدون کمترین دلیلی به دشمنی با خلق متهم میساختند. از جمله پدر من ژنرال گاردهای سرخ در جنگهای داخلی که به همراه همسرش از حزب اخراج و تیرباران گردیده بود، کاملاً تبرئه شد و به دنبال آن همسر، دو دختر و پسر وی به عضویت حزب کمونیست اتحاد شوروی درآمدند. آنها فهمیدند که این کار، ربطی به حاکمیت شوروی و حزب کمونیست نداشته، بلکه ناشی از اشتباه رهبران محلی حزب و کارِ جاه طلبان سیاسی، دشمنان واقعی خلق بوده است که به درون ارگانهای انتظامی نفوذ کرده بودند». یاگودا که کمیساریای داخلی خلق و ریاست گ. پ. او. را بر عهده داشت از جمله این دشمنان نفوذ کرده بود که دارودسته مخصوص خود را داشت و پس از بر ملا شدن خیانتها و جنایاتاش، اعدام شد.