شریفه محمدی در همدردی با خانواده جان باختگان معدن طبس
«پاییز دیگری از راه رسید و من همچنان در بند هستم.
مهر فرا رسید اما با بی مهریهایش!
رفیق نازنینم! همراه همیشگیم در روزهای سخت! اول مهر کنارت نیستم تا تولدت را تبریک بگویم؛ دوم مهر کنارت نیستم تا سالروز ازدواجمان را جشن بگیریم.
آیدین عزیزم! پسر نازنینم! ببخشید از این که در روز اول مهر و سال تحصیلی جدید در مقطعی بالاتر در کنارت نبودم تا به روال همیشگی، موهای زیبایت را شانه کنم و روانه مدرسهات نمایم و تو با شیرین زبانی بگویی: ممنون مامان، روز خوبی داشته باشی…
همنوردان نازنینم! در کنارتان نیستم تا همراه و همگام در مسیر درفک زیبا و پرغرور، همصدا بخوانیم:
همراه شو عزیز؛ تنها نمان به درد
کین درد مشترک، هرگز جدا جدا درمان نمیشود
تا گرامی بداریم یاد و خاطرهی معلمان عشق و ایثار را.
عزیزانم! میدانم که این روزها سپری خواهد شد و ما باز هم کنار یکدیگر سرود زندگی سر خواهیم داد. اما بیمهری پاییز و ماه مهر برای ما تمامی ندارد.
ساعت ۱۲ شب است و ساعاتی از خاموشی بند گذشته است و من خواب به چشمانم نمیرود.
بی اختیار گریه میکنم اما نه برای دلتنگی آیدین و نه برای حکمی که دارم و نه برای اینکه در کنار فرزندم نیستم تا او را روانهی مدرسه جدید نمایم.
چگونه شب را سپری خواهند کرد کودکان و مادران و زنانی که عزیزانشان زیر خروارها خاک مدفون شدهاند؟
کودکان چگونه اول مهر روانه مدرسه خواهند شد در حالی که پدرانشان را از دست دادهاند؟
امروز خبر مرگ ۵۱ نفر از کارگران معدن در طبس لرزه بر جانم انداخت؛ فاجعهای دیگر!!
کارگران معدن برای لقمهای نان، حاضر به انجام سختترین کارها در بدترین و ناایمنترین شرایط هستند تا شاید برای زنده ماندن خود و خانواده، مزدی ناچیز دریافت نمایند.
تصور میکنم چشمان منتظر کودکان را که پدرانشان از سر کار برگردند…
آه و افسوس که لبخند و شادی در اولین روز مهر بر لبان زنان و کودکانشان خشکیده شد!
تسلیت از پشت میلههای زندان به خانوادههای این عزیزان و تسلیت به هم طبقهایهایم که این روزها شرایط سخت زندگی و معیشت بر دوششان سنگینی میکند!
آیدین عزیزم! پسر نازنینم!
تو هم مهر امسال را با بیمهری آغاز کردی. حتی اگر در کنارت بودم و بهترین لباسها را برایت تهیه میکردم و به بهترین مدرسه روانهات میکردم؛ اما شادی واقعی برایم روزی است که هیچ کودکی به خاطر فقر و نداری از شادی و تحصیل و از حق زندگی کردن محروم نباشد و هیچ پدر و مادری با نگرانی که آیا فرزند و یا همسرش بعد از یک روز کاری، زنده از محل کار باز خواهد گشت یا نه، روزش را سپری نکند.
و من آن روز را انتظار میکشم!
شریفه محمدی
بند تشخیص زندان لاکان رشت.»