تحریف تروتسکیستی رویدادهای تاریخی

نویسنده علی رسولی (ف. ک.)

آخرین قسمت

اگر نگاهی به اطراف افکنیم، نمونه‌های امروزی چنین افرادی را، هرچند با شهرت جهانی اندک‌تر، می‌بینیم. در آلمان آقائی به نام تویفل  وکیل دادگستری، زمانی در رهبری "حزب کمونیست آلمان" (طرفدار سیاست تن سیائو پن در چین) بود، و امروزه از اعضای رهبری حزب فاشیستی آلمان،  اِن. پ. د. می‌باشد. موسولینی، زمانی اندک، سوسیال دموکرات بود. گوبلز در ابتدای جوانی، برای چند گاهی به دور تجمعات کمونیستی می‌پلکید، که البته بدان جا راه داده نشد. تروتسکی هیچ گاه به کمونیسم باور نداشت. او می‌پنداشت که از این طریق به جاه و مقامی بالاتر از همه خواهد رسید. خود شیفتگی و جاه طلبی او، یکی از علل گرایش‌اش به مارکسیست‌ها شد. او مدتی با نارودنیک‌ها کارکرد و به قول خودش: «به همین علت که مارکسیسم یک سیستم کامل است، از آن روی گردان بودم» (زندگی من). او متوجه شد که از طریق نارودنیک‌ها، راه به جائی ندارد. تروتسکی دارای هوش و ذ کاوت خاصی بود و به زودی فهمید که آینده در روسیه با مارکسیسم است. او می‌دانست که در کنار تزاریسم به آرزوهای بلند پروازانه خود نمی‌تواند برسد و نهایتاً یا در حد همان کولاکی که پدرش بود، باقی خواهد ماند و یا به علت استعداد زیادش در ادبیات، نویسنده‌ای نهایتاً چون پاسترناک یا سولژنیتسین خواهد شد که به مذاق جاه طلبی‌های او برای رسیدن  به بالاترین مقام، خوش نمی‌آمد. بی مناسبت نخواهد بود که گفته‌ای از یکی از استادان تروتسکی آورده شود. تروتسکی کتاب خود به نام “وظایف سیاسی ما” را در سال 1904 با این جمله «به استاد پر ارزش پاول بوریزویچ آکسلرود»، تقدیم می‌کند. آکسلرود یکی از رهبران برجسته منشویک‌ها بود که در رأس مخالفان لنین قرار داشت و پس از انقلاب اکتبر، در خارج از شوروی اقامت گزید و به فعالیت‌های ضد شوروی دست زد. او در کتاب “تراژدی تروتسکی” به سال 1925  درباره تروتسکی نوشت:  «دوستان جوان حزبی من، مرا در گذشته بارها به خود ستائی وی هشدار دادند و من اکنون پس از تجربیاتی که از آن زمان تا کنون شاهد بوده‌ام، باید بگویم:  دوستان حزبی من برحق بودند و او محق سرنوشت کنونی است، هرچند که من به او علاقه ای وافر داشته‌ام.... هیچ کس بالاخره نفهمید که او واقعاً چه چیزی را می‌خواهد، هر چند که اکنون برخی مسایل روشن شده است.

او می‌خواست که بر فراز احزاب قرار داشته باشد.

او می خواست که هر دو جریان درون حزبی از مواضع خود صرف نظر کرده و برنامه او را بپذیرند. این خود مرکزبینی او بود که در آن هنگام، حاکم بر اعمال او شد. یک نمونه از سال  1904: مصوبه‌ای گذرانیده شد که مورد پسند او نبود. تروتسکی  از جای برخاست و درب را محکم پشت سر خود بست.... در سال 1914 ما با هم یک سری مکاتبات مهم داشتیم. او در این زمان می‌توانست هر چیز باشد، به جز یک بلشویک. او هم چنان به انگیزه قدیمی گرفتار بود یعنی شکافی بیانداز و بکوش نقش مهمی را ایفا کنی».

تروتسکی مارکسیست نشد، بلکه بر مارکسیسم برای رسیدن به جاه و مقام لم داد. از همین رو، همواره بین  بلشویک‌ها و منشویک‌ها در جولان بود و آنگاه که از هر دو رانده می‌شد، می‌کوشید چند روشنفکر چون خود را به دور هم گرد آورده  تا حد اقل در جمعی کوچک، مقام ریاست را بر عهده داشته باشد. روی آوردن او به انقلاب، نه از اعتقاد به ساختمان سوسیالیسم در شوروی، بلکه برای جاه و مقام بود. او به خوبی می‌دانست که لنین، استالین و ده‌ها تن از رهبران بلشویکی، با ایمان تمام به دفاع از حکومت شوراها کمر همت بسته‌اند و توده‌های حزبی در اکثریت شکننده از سیاست‌های حزب پیروی می‌‌کنند و به کمونیسم وفادار می‌باشند. او برای رسیدن به  قدرت،  چاره را در چی جست؟  تخریب، کارشکنی، افترا،  نفاق افکنی، خود ستائی،  فراکسیون بازی و در یک کلام، پیروی از هر وسیله ممکن، زیرا: "وسیله را فقط هدف می‌تواند توجیه کند". آیا کسی که به امکان ساختمان سوسیالیسم در یک کشور باور نداشته باشد، می‌تواند گامی در جهت این ساختمان بردارد؟ مسلماً نه.

کروپسکایا در سال 1925 یعنی در همان زمانی که تروتسکی در قدرت و عضو کمیته مرکزی حزب بود، نوشت: «تحلیل مارکسیستی هرگز نقطه قدرت رفیق تروتسکی نبوده است.... تروتسکی نقشی که توسط حزب به مثابه یک کل،  به عنوان سازمانی که  به کسوت یک تن واحد درآمده است را به رسمیت نمی‌شناسد.... آن گاه که رفیقی مثل تروتسکی، حتی نا آگاهانه در راه تجدید نظر در لنینیسم گام بگذارد، پس بر حزب لازم می‌آید که نسبت به صدور یک اعلامیه رسمی اقدام نماید» (درسهای انقلاب اکتبر). هیچ اقدامی در تصحیح و تربیت تروتسکی مؤثر نشد، زیرا او به مارکسیسم و ضرورت رهائی طبقه کارگر از ستم و استثمار باور نداشت، و در یک کلام، او شیفته‌ی روابط و سیستم سرمایه‌داری بود . از آن جایی که این نظر و ایده‌آل خود را نمی‌‌توانست در مقام یک عضو کمیته مرکزی حزب در شوروی سوسیالیستی به روشنی بیان دارد، لذا شیوه‌ی سرپوش کاری، نظامی کردن اتحادیه‌های صنفی، نفی رهبری حزبی، فراکسیونیسم ، عدم امکان ساختمان سوسیالیسم،  و.... را در پیش گرفت و مخفیانه دست همکاری به سوی نیروهای امپریالیستی دراز کرد. تروتسکی در روند کجروی‌ها و سپس اقدامات مشکوک، به خیانت درغلطید. زمانی که تروتسکی در سال 1920 طرح کرد که:‌ «طرح کار اجباری بدون اعمال شیوه‌های کم و بیش نظامی کار، غیر قابل تصوراست.... نظامی نمودن کار به معنای واقعی که من طرح کردم، یک اختراع وزارت جنگ نیست بلکه معرف شیوه اجتناب ناپذیر سازماندهی و منضبط ساختن نیروی کار در گذار ازسرمایه داری به سوسیالیسم است.... هیچ سازمانی جز ارتش تا کنون انسان‌ها را تا بدین درجه از اجبار شدید که دولت کارگری در مشکل‌ترین دوره گذار اعمال می‌نماید، کنترل ننموده است. درست به همین دلیل است که ما از نظامی نمودن کار سخن می‌گوئیم» (تروتسکی: تروریسم و کمونیسم). همان گونه که دیدیم، لنین و حزب کمونیست، این نظریه تروتسکی در مورد اتحادیه‌ها را افشاء و طرد کردند. نکته جالب در این جاست که تروتسکی، این نظریه ضد مارکسیستی را به قول خود برای دوران “گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم”  طرح می‌کند. چگونه می‌توان از کسی  که، امکان ساختمان سوسیالیسم در یک کشور یعنی در شوروی را منکر است، انتظار داشت که برای رسیدن به سوسیالیسم در شوروی، نظریه‌ای منطقی و رهگشا بدهد. کلمات سوسیالیسم و دولت کارگری را تروتسکی چاشنی نوشته خود کرده است تا منظور واقعی خود را از نظامی کردن تمامی اجتماع به سان دیکتاتوری‌های سرمایه‌داری فاشیستی پنهان دارد. گویی تروتسکی  به هنگام ارائه چنین نظریه‌‌ای از موسولینی،  الهام گرفته است! زمانی که این نظر تروتسکی را با توجه باور او مبنی بر عدم امکان ساختمان سوسیالیسم در شوروی در ارتباط قرار دهیم،  بهتر می‌توان به ماهیت نظریات و نیت واقعی او پی برد. تروتسکی نوشت: «سرمایه‌داری اروپا به مراتب نزدیک‌‌تر به یک انقلاب سوسیالیستی است تا اتحاد جماهیر شوروی به یک جامعه‌ی سوسیالیستی ملی» (گفتگو با تروتسکی درباره وضعیت جهان 1932). این “حکم” “داهیانه”!  در زمانی گفته می‌‌شود که فاشیسم در ایتالیا، سرکوب مخالفین را به اوج رسانیده است. انقلاب در آلمان، لهستان، بلغارستان و.... فروکش کرده است. نازی‌های نژاد پرست در آلمان در آستانه‌ی رسیدن به حکومت قرار دارند و باندهای مختلف فاشیستی و ستون پنجمی آن‌ها در کشورهای اروپائی، از دست زدن به هیچ جنایتی ابا ندارند و آزادانه و با حمایت دستگاه‌های انتظامی، به صفوف اعتراضی کارگران و کمونیست‌ها حمله می‌برند. کدام کشور سرمایه‌داری اروپائی نزدیک‌تر از شوروی به سوسیالیسم و جامعه سوسیالیستی بود. هیتلر و نازی‌ها، خود را “سوسیالیست ملی کارگری” می‌نامیدند و موسولینی هم همین ادعا را داشت. گویا منظور تروتسکی همین دو کشورباشد  که از نظر نظامی کردن اجتماع و کار نیز، بر مبنای نظریه او عمل می‌کردند، رهبر، مافوق تمام جامعه و حزب بود، و رهبر آن چنان در خود شیفتگی به سر می‌برد که به جز فرمان او، هر گفتاری دیگر سزاوار مجازات بود  ... تروتسکی ایده‌آل خود را در عمل یافت و بی مورد نبود که در خدمت به آنان درآمد. این نوشته را با گفتاری از کروپسکایا، همسر لنین خاتمه دهیم : «تروتسکیست‌ها و زینوویفیست‌ها خود را نگران سرنوشت توده‌ها نمی‌‌کنند. تمام آن‌ها تنها به فکر قبضه کردن قدرت هستند، حتی اگر این امر به کمک پلیس مخفی دولت آلمان و وحشی‌ترین دشمنان دیکتاتوری پرولتاریا به انجام برسد. آن‌ها مشتاق احیای دولت بورژوائی و استثمار سرمایه‌داری از توده‌های زحمتکش در سرزمین شوراها هستند» (مقاله: افترازنی انترناسیونال دوم)

پایان

***********

قرارداد عدم تجاوزبین آلمان

و

اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی

دولت آلمان و دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بر مبنای خواست تحکیم صلح بین آلمان و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و بر مبنای مفاد اساسی قرارداد بی طرفی منعقده بین آلمان و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، به توافقات زیررسیده‌اند :

ماده 1 – هر دو جانب قرارداد متعهد می شوند که علیه یک دیگر از هرگونه توسل به زور، هر عمل تجاوزگرانه و هر نوعی از تهاجم، چه به تنهائی و چه در همراهی با دیگر نیروها، پرهیزکنند.

ماده 2 – هرگاه یکی از طرفین قرارداد از سوی نیروی سومی مورد تهاجم جنگی واقع شود، طرف دیگر قرارداد به هیچ شکلی به تقویت آن نیروی سوم اقدام نخواهد کرد.

ماده 3 – دولت‌های هر دو طرف قرارداد از این به بعد به طور مستمر جهت مطلع شدن از مسایل متقابل که در ارتباط با علائق مشترک می باشند، در رایزنی بایکدیگرخواهند ماند.

ماده 4 – هیچ یک از دو طرف قرارداد در گروه بندی نیروهائی که مستقیم یا غیر مستقیم علیه یکی از طرفین قرارداد می‌باشد، شرکت نخواهد کرد.

ماده 5 – هرگاه منازعه یا اختلافی بین طرفین قرارداد در مورد مسایلی گوناگون پیش آید، هر دو طرف خواهند کوشید این منازعه یا اختلاف را از طریق تبادل نظر دوستانه و حتی درصورت نیاز از طریق کمیسیون میانجی، برطرف سازند .

ماده 6 – اعتبار این قرارداد برای ده سال می‌باشد. در صورتی که هیچ یک از طرفین قرارداد تا یک سال پیش از اتمام مدت قرارداد، فسخ آن را خواهان نشوند، قرارداد برای پنج سال دیگر تمدید می‌شود.

ماده 7 – این قرارداد می‌بایست در اسرع وقت به صورت مصوبه درآید . سند تصویب شده در برلین رد و بدل خواهد شد. قرارداد به محض امضای طرفین، معتبر خواهد بود.

به دو زبان آلمانی و روسی انتشارمی یابد.

مسکو 23 اوت 1939

از جانب دولت مرکزی آلمان :  ف.  ریبن تروُپ

از جانب دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی:  و. مولوتف

شیوه تفکر یک خرده بورژوا: خرده بورژوا انتقاد سیاسی را با برچسب و فحاشی شخصی جواب میدهد. چون منطق ندارد، دشمنی را به آنجا میرساند که در ذهن‌اش مرز دوست و دشمن داخل میشود. از منتقد بیشتر از دشمن طبقاتی نفرت پیدا میکند. خرده بورژوا انسان ترسوئی‌ست که ظاهرش را با رنگ قرمز نقاشی کرده است.