باغ برهنه
باغ برهنه
زاغی سیاه و خسته به مقراض بالهاش
پیراهن حریر شفق را برید و رفت
من در حضور باغ برهنه
در لحظهی عبور شبانگاه
پلک جوانهها را
آهسته
پیراهن حریر شفق را برید و رفت
من در حضور باغ برهنه
در لحظهی عبور شبانگاه
پلک جوانهها را
آهسته
میگشایم و میگویم
آیا
اینان
رویای رندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس میکنند ؟
در دوردست باغ برهنه چکاوکی
بر شاخه میسراید
این چند برگ پیر
وقتی گسست از شاخ
آن دم جوانههای جوان
باز می شود
بیداری بهار
آغاز می شود
آیا
اینان
رویای رندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس میکنند ؟
در دوردست باغ برهنه چکاوکی
بر شاخه میسراید
این چند برگ پیر
وقتی گسست از شاخ
آن دم جوانههای جوان
باز می شود
بیداری بهار
آغاز می شود
شفیعی کدکنی

