سلاح زنگ زده تروتسکیستی ۱۶

نویسنده: علی رسولی (ف. ک.)

شورا در ۱۳ اکتبر ۱۹۰۵ شکل می‌گیرد که یک وکیل دادگستری به نام خروستالیف، به ریاست شورا برگزیده می‌شود. پس ازمدتی، خروستالیف بازداشت و به جای او تروتسکی به آن منصب می‌رسد. عمر شورا در سوم دسامبر در پی حمله‌ی پلیس و ارتش تزاری به پایان می‌رسد و رهبران شورا از جمله تروتسکی دستگیر می‌شوند. انقلاب ۱۹۰۵ ناکام ماند. چگونه می‌بایست فردی را که از چگونگی آغاز اعتصابات آگاهی نداشته و بقول خودش، شنیدن آن "خبر مثل پتک برسرم فرود آمد" و اکثر ماه‌های اعتصابات نیز در محل نبوده و تنها چند روز در رهبری یک شورای محلی پنجاه روزه شرکت داشته است، بعنوان رهبر انقلاب ۱۹۰۵ معرفی کرد؟ تروتسکی در مقاله "شورا و انقلاب"ً نوشت:

«شورای پترزبورگ یک سازمان محلی به شمار می‌رفت» و «حتی در چارچوب محدودیت‌های انقلاب شهری، یک سازمان محلی نمی‌تواند هیأت رهبری کننده‌ی مرکزی باشد». 

تروتسکی می‌گوید، من رهبر انقلاب ۱۹۰۵ نبوده‌ام، حتی یک سازمان محلی نمی‌توانست نقش رهبری انقلاب را داشته باشد، "تاریخ نویس" تازه کار می‌گوید رهبرِ رهبران، اشتباه می‌کنی، لطفاً شکسته ‌نفسی نکن!! در زبان فارسی به این اظهار "لطف" می‌گویند : کاسه داغ‌تر از آش.

۲ـ جناب بیانی در دفاعیه سفسطه گونه‌اش، اصرار بر این دارد که نویسنده این سطور در مورد وابستگی تشکیلاتی‌اش، اطلاعات در اختیار آن جناب بگذارد. ممکن است که این سئوآل نابجا و نابخردانه بخاطر خلط مطلب و فرار از پاسخگوئی روشن به دروغگوئی‌ها، تحریفات و خیانت‌های تروتسکی باشد. حتی اگر چنین باشد مسلماً بی پاسخ خواهد ماند، زیرا هیچ ربطی به مقاله "مناسبات لنین با تروتسکی" ندارد. یکبار این جناب به هنگامی که ایشان و تشکل سیاسی مربوطه‌اش تلاش داشتند، کارگر جانباخته رفیق شاهرخ زمانی را بخود منسوب کنند، درمقاله "کرکسان بر مزارشاهرخ" پرده از روی آن سود جوئی، دروغگوئی، تحریف و تلاش آن آقایان به منظور بی اعتبار ساختن شاهرخ زمانی، برداشتم و از قول بهنام ابراهیم زاده، رفیق قدیمی شاهرخ زمانی درباره‌ی شاهرخ نوشتم:

«خوب می‌دانم که تو کیستی و چه کسی بودی. خواهم گفت تو بزرگی و مصادره نشدنی هستی و کسی نمی‌تواند تو را کوچک کند». 

پس از آن مقاله، جناب بیانی تحت این بهانه که آیا نام نویسنده آن مقاله، واقعی یا مستعاراست، خواستار نام و نام خانوادگی من شد. سئوآل شک برانگیزی بود ولی از آنجائی که مقامات امنیتی جمهوری اسلامی به نام واقعی من پی برده بودند، در مقاله‌ی بعدی، "شاهرخ زمانی و کرکسان" نوشتم:

«برای رفع کنجکاوی و یا هر منظور دیگر آقای بیانی باید بنویسم که نام واقعی من، علی رسولی، است و این نامی "مستعار" و "جعلی" نیست. آیا این کفایت می‌کند؟ اگرآقای بیانی با هدفی خاص اصرار بر آگاهی از نام داشته است، آنرا نوشتم و اگر به مشخصاتی دیگر هم برای منظورخاص خودش که البته برای من روشن نیست که چه می‌تواند باشد، احتیاج دارد، می‌توانم شماره شناسنامه، تاریخ تولد و آدرس سکونت را در اختیار ایشان قراردهم، شاید روزی روزگاری که نمی‌دانم چیست، مورد احتیاج‌اش باشد». 

حال این جناب دگر بار نابخردانه یا با اندیشه‌ای خاص، خواستارچگونگی ارتباط یا وابستگی من به این یا آن تشکل کمونیستی و بقول خودش "مائوئیست" و "استالینیست" شده است. این جناب بایستی بداند که سازمان امنیتی جمهوری اسلامی و حتی سازمان‌های امنیتی محل سکونت ایرانیان، در پی اطلاع یابی از نام و نام خانوادگی و وابستگی سیاسی، کمونیست‌ها و از جمله ایرانی می‌باشند. آیا سئوآل جناب بیانی در آن مورد از روی نا آگاهی است یا کنجکاوی، یا موردی دیگردارد؟ برای من روشن نیست و در نتیجه به داوری نمی‌نشینم. به هر رو خواست ایشان با هر منظوری باشد، چه درارتباط با یک تشکل کمونیستی بوده باشم یا نه، بی پاسخ خواهد ماند. هیچ احتیاجی نیست، هرآنچه را که مقامات امنیتی ارتجاع احتمالاً نمی‌دانند، علنی ساخت.