کودکان در ایران
کودکان سرمایههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی واقعی آینده کشور ما هستند. برخورد حال ما به کودکان، آینده کشور ما را رقم میزند.
سردمداران رژیم جمهوری اسلامی بیش از هر طبقه و قشری این واقعیت را درک کردند. اولین اقدماتشان بلافاصله بعد از حاکمیت، سرکوب زنان و برنامه ریزی اسلامی برای کودکان بود. آنها برای ابدی کردن نظام اجتماعی خود در این زمینه تغییرات عظیمی را آغاز کردند. کتب درسی اسلامی شد، معلمین "دیندار شریف" را جایگزین معلمین "الهادی" نمودند. نرمهای اسلامی در پوشش کودکان و معلمین اعمال گردید. دختران با پوشش روسری و چادر و معلمان با ریش و یقه بی کراوات و گیوه به جای کفش. در مدارس شورای اسلامی مدرسه کنترل همه چیز را بدست گرفت.
ولی چند عامل باعث گردید که کودکان در مقابل این پدیدههای بازدارنده و ارتجاعی موضع بگیرند.
فقر دائمالتزاید، محدودیت در امکان تحصیل کودکان فقیری که هر روز تعداشان افزون میشود، محدودیت در آزادی حرکت و رفتار، اعمال مجازات پوشش و رفتارهای غیر اسلامی در مدرسه و...
به علت ساختار بسیار منحط و عقب مانده اقتصادی، سیاسی، اجتماعی جمهوری اسلامی، اکثر کودکان دهههای گذشته و جوانان امروزی قادر نشدند استعدادهای خود را در زمینههای مختلف اجتماعی شکوفا سازند. بسیاری از تحصیل باز ماندند، و بسیاری به علت فقر به کارگری پرداختند، به ویژه به کارگری روز مزد. به این جهت در ایران بیش از کشورهای دیگر کارگر- دکتر، کارگر- مهندس و به ویژه کارگر- دیپلم وجود دارد.
کودکان دهه شصد، هفتاد و هشتاد، در سالهای اخیر به صورت جوانان مبارز و آشتی ناپذیر در مبارزات عمومی مردم علیه رژیم جمهوری اسلامی شرکت کردند، زندانی شدند، شکنجه شدند و برخی اعدام گردیدند ولی گامی واپس ننهادند. همین جوانان بودند که رژیم فاشیستی ایران را در ۱۴۰۱ درمانده و وامانده کردند.
از شهریور ۱۴۰۱ سیاست رژیم در مورد کودکان تغییر اساسی کرد. رژیم در تجربه آموخته بود که نمیتواند "فرهنگ" اسلامی را در کودکان نهادینه کند، در آنها مقاومت به وجود میآورد. ادامه آموزش علوم در سیستم دبستانی باعث آگاهی آنها از جهان و جامعه ایران میگردد. از این رو رژیم در کودکان دشمنان آشتی ناپذیر خود را میبیند.
از این تاریخ است که در درگیریهای خیابانی نه تنها کودکان دهه هفتادی و هشتادی را هدف کلوله میگیرد، بلکه از کشتار کودکان زیر ۸ سال نیز دریغ ندارد. در ایران بسیاری از کودکان به علل مختلف به دار و یا جوخههای اعدام سپرده شدند.
با عقب نشینی جنبش ۱۴۰۱ رژیم دست به انتقام برد. سعی کرد با اندختن بمبهای کشنده در مدارس و دانشگاهها کودکان و نوجوانان کشور را از مدرسه و دانشگاه بیرون راند و راهی خانه کند. دستگیری فلهای کودکان آغاز شد. هزاران از آنها اکنون در زندان هستند، مورد تجاوز و بی رحمی قرار میگیرند و جسم هنوز رشد نیافته آنها در شکنجه دائم تحلیل میرود و اندیشه پویا و کنجکاوشان در تحقیر و هراس دائم مچاله میگردد. این، همه ابعاد ستم بر کودکان نیست.
هزاران استاد دانشگاهی و معلم دلسوز و پر دانش در مدارس و دانشگاها را از کار برکنار کردند، آخوندهای بی رحم، جانی و ستمگر را بر سر کودکان و نوجوانان گماردند تا آنها را با شکنجه جسمی و روحی به تسلیم وادارند و تحت آموزشهای "اسلام عزیز" بی اثر سازند. نتیجه این اقدامات جنایت کارانه و فقر روز افزون مردم، حاصلاش را به بار آورد: «... تعــداد ۹۱۱ هزارو ۲۷۲ کودک لازمالتعلیم در ســال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰ از تحصیل بازماندهاند و تعداد ۲۷۹ هزار و ۱۹ دانشآموز در ســال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰ ترک تحصیل کردهاند.» (خبرانلاین – ایران مهرگان – ۲۰ اسفند ۱۴۰۱) در نتیجه در سال گذشته ۱.۱۹۰.۲۹۳ دانش آموز محروم از تحصیل بودهاند.
فقر در جامعه پیش از همه کودکان را هدف میگیرد. سوء تغذیه کودکان نه تنها آنها را به انواع و اقسام بیماریها گرفتار میسازد بلکه دید به آینده را نیز از آنها میرباید، آنها را بی آینده میکند.
از جمعیت ۸۷۹۲۰۳۴۶ نفری ایران در سال ۱۴۰۲ حدود ۳۰ درصد زیر ۱۸ سال هستند (کودک به حساب میآیند) = ۲۶۳۷۶۱۰۳ نفر.
تعداد کارگران و خانوادههاشان ۵۶ میلیون نفرند. همه این جمعیت سوء تغذیه دارند. یک سوم آن کودکان هستند. یعنی ۱۸٫۶۷ میلیون. به عبارت دیگر حداقل ۱۸٫۶۷ میلیون از ۲۶٫۳۷ میلیون کودکان در ایران سوء تغذیه دارند. (در این محاسبه کودکان دهقانان فقیر و کارگران فکری شهری در نظر گرفته نشده است)
کارگران در این سیستم اجتماعی نه تنها قادر به رهائی از فقر نیستند بلکه فقر هر روز بیشتر گلوی آنها را میفشارد. لذا کودکان برای زنده ماندن و نه زندگی کردن، به کار بردگی در مؤسسات مختلف تن میدهند، با کمترین مزد ممکن و یا به کودکان خیابانی تبدیل میشوند.
خانم سوده نجفی، رئیس کمیته سلامت شورای شهر تهران در خرداد ۱۴۰۲ گفت: «در تهران ۷۰ هزار کودک کار وجود دارد. در اواخر سال ۱۴۰۱ حدود ۱۵ درصد کل کودکان کشور، کودکان کار هستند.» (مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی ). بر این مبنا ۳.۹۵۶.۴۱۵ کودک از کودکان کشور ما به علت فقر، کودکان کار هستند. البته کودکان کار بیش از این رقم است. ولی به هر صورت خودشان این رقم را اقرار کردهاند.
بر مبنای آمار یونیسف از ۱۱۴ کشور مورد تحقیق، ایران مقام ۴۴ را دارا است. (تجارت نیوز – ۱۲ آبان ۱۴۰۱) یعنی ایران جزو کشورهائیست که میزان کودکان کار در آن بالاست.
کودکان کار همیشه در مؤسسات صنعتی و دولتی کار نمیکنند، اکثر آنها یا زبالهگرد هستند و یا به فروش اجناسی در خیابان مشغولند. کودکان زبالهگرد، محرومترین کودکان این سرزمیناند. چهره و دستانشان را لایهای از زباله کبود پوشانده است. رخسارشان رنگ پریده، اندامشان لاغر و کشیده و لباس مندرسشان قادر به پوشاندن تمام اندام نهیفشان نیست. بادی که بر زبالهها میدمد، حلقومشان را میسوزاند و بر ریه آنها زخم میزند. این کودکان هیچ آیندهای ندارند و در سنین کم محکوم به مرگ تدریجی هستند.
کودکانی که در خیابان "کار" میکنند، نیز تحت شکنجه جسمی و روانی شدیدی قرار دارند. اغلب، آنها را تحقیر میکنند، دائما مورد پیگرد نیروهای پلیسی – امنیتی کشور هستند، مورد تجاوز جنسی مأمورین قرار میگیرند. اگر خانهای داشته باشند، سرپرست یک خانوارند و اگر نداشته باشند در گوشهء در مغازهای یا در سوراخ غار مانند تپهای در کنار شهر شب را به روز میگذرانند.
بزرگترین فاجعه برای کودکان کار خیابان، افتادن در تور مافیای کارمندان ارشد شهرداریهاست. کودکی که در این تور گرفتار آید، خلاصیاش اگر نگوئیم ممکن نیست، بسیار مشکل و دردناک است.
ولی ستم بر کودکان در جامعه سرمایهداری – مذهبی ایران بدین جا ختم نمیشود.
فاجعه هولناکی که اغلب کودکان دختر با آن روبرو هستند، کودک همسریست. کودکی که هنوز به مرحلهای نرسیده که احساس عشق جنسی داشته باشد، انسانی که هنوز ارگانهای بدنش به مرحله بلوغ نرسیده است، انسانی که هنوز برای رشد جسمی و فکری احتیاج به بازیهای کودکانه دارد، باید به همخوابگی مردی تن دهد که حداقل ۲۰ سال از او مسنتر است و گاهی ۵۰ یا ۸۰ سال از عمرش میگذرد. چنین کودکی در همان شب اول زفاف از این دنیا پا ورچیده است. شکنجه دائم هم بستری با مردی خشن و وحشی، کارخانگی طافت فرسا، محروم شدن از تحصیل و ورود به جامعه، گرفتار شدن به انواع و اقسام بیماریهای روحی و جسمی مثل عفونت آلت جنسی، حاملگی زودرس و مرگ ناشی از آن و یا زجر و عذاب بیماریهای ناشی از آن.
کودک همسری یکی از پدیدههای ذاتی سنت اسلامیست. پیامبر اسلام سمبل این وحشیگریست. محمد در ۵۴ سالگی عایشه ۶ ساله را عقد میکند و با او در هفت سالگی همبستر میشود. این فقط یکی از جنایات این زن باره وحشی است. این سنت ددمنشانه هنوز هم جامعه ما را دچار انواع معضلات نموده است.
حسن نوروزی نماینده مجلس میگوید ازدواج با دختر ۹ تا ۱۰ ساله کودک همسری است. ازدواج با دختر ۱۳ ساله کودک همسری نیست. ممنوعیت کودک همسری در سال ۱۳۹۷ مورد مخالفت کمیسیون قضایی مجلس قرار گرفت. در واقع این کمیسیون کودک همسری را تصویب میکند. البته اگر خواستگاری برای یک دختر ۸ ساله از راه برسد، و پدر دختر موافق باشد، این ازدواج نیز کودک همسری به حساب نمیآید و از نظر شرع اسلام و دولتمردان رژیم قانونیست.
«ازدواج ۹۷۵۳ دختر ۱۰ تا ۱۴ ساله» (مرکز آمار ایران) در بهار ۱۴۰۰ رشد ۳۲ درصدی نقطه به نقطه سال قبل را داراست. کل تعداد کودک همسری تا ۱۸/۱۹ ساله در همین مقطع زمانی ۴۵۵۲۲ ازدواج است. این یک فاجعه اجتماعیست. کودک همسری دارای تبعات دیگری نیز هست. دامن زدن و افزایش جنایات خوفناک اجتماعی، کشتار دختران کودک همسر به علت "خیانت" یا نافرمانی. این جنایات همراه با رشد کودک همسری در جامعه ما رشد مییابد.
«طی شش ماه نخست سال جاری خورشیدی دستکم ۵۲ مورد زنکشی را در شهرهای مختلف ایران به ثبت رسانیده است. بر اساس این آمار حدود ۲۹٪ این موارد در استان تهران ثبت شده و ۲۰ مورد آنها معادل ۳۸.۴٪ کل موارد، انگیزه قتل هر آنچه که «ناموس» خوانده شد، میباشد.» (سازمان حقوق بشری ههنگاو ۲ مهر ۱۴۰۲)
کودک همسری و دیگر فجایع نسبت به کودکان فقط ناشی از "فرهنگ" دد منش اسلامی نیست. بلکه اساسا ریشه در مناسبات طبقاتی جامعه دارد. وقتی که در ساختار اجتماعی سرمایهداری فقر نه تنها طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان را در خود فرو میکشد بلکه اقشار میانه را نیز در چاه فقر فرو میبرد، فروش دختربچهها برای بدست آوردن مبلغی پول و راحت شدن از مخارج دختر و در عین حال ازدواج بی خرج برای مردی که خود فقر زده است، رکنی از ساختار خانواده میگردد و هر روز گسترش مییابد. در واقع جنایت نسبت به کودکان، جنایت سرمایهداریست که در ایران با سنتهای بسیار عقب افتاده و عمیقا ارتجاعی اسلامی در هم تنیده شده است.
لذا کودک همسری مختص ایران نیست همه کشورهای سرمایهداری – اسلامی در جهان با چنین معضلی رو به رو هستند.
در هر سال در جهان ۱۲ میلیون دختر زیر ۱۸ ساله به ازدواج اجباری تن میدهند (از گزارش یونیسف) به طوری که «در حال حاضر ۶۴۰ میلیون دختر و زن در جهان قبل از ۱۸ سالگی خود ازدواج کردهاند.» (DW - گزارش صندوق کودکان سازمان ملل متحد ۱۳ فروردین ۱۴۰۲)
در نتیجه ستم به کودکان فقط ستم فردی نیست. ستم فردی بخشی از ستم طبقاتی است. این سرمایهداریست که منشأ دردهای بی درمان و معضلات خانمان برانداز است. زمانی که نظام سرمایهداری با مذهب عجین شود، قدرت تخریب و نابودی عظیمی پیدا میکند و عامل ستم و بیدادگری غیر قابل وصفی به انسانهای تحت استثمار و ستم به ویژه انسانهای کوچک خردسال میگردد. برای زدودن این ستم از جامعه باید علیه سرمایهداری مبارزه کرد و دین حاکم را از دیدگاه مارکسیستی نقد نمود. این تنها راه است.
نظم کمونیستی
27.1.1403